امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

نابغه کوچولوی من

خبر بارداری

1393/6/17 18:46
نویسنده : مامان عطی
70 بازدید
اشتراک گذاری

اول از همه به مامان مهین گفتم ،از زور خوشحال فقط گریه کرد و در کسری از ثانیه این خبر به گوش خواجه حافط شیراز هم رسیده بود (چون به مامانم گفته بودم حالا به کسی نگو)

بعد به پدر مادر پدرت گفتیم

برای اونه یه جعبه گزخریدیم ورفتیم خونشون و شب وقتی برگشتیم اس ام اس دادیم با این مضمون(دیگه باید بهتون بگیم پدر بزرگ و مادربزرگ) اونها هم مثلا خوشحال شدند ومادر بزرگه روز بعد یک عدد دامن پاره بعنوان کادو برای من آورد وگفت تو فامیل همه میگن عروست نازاست یا اگرم بچه دار بشن مال خودشون نیست،وگفت منم با اینکه میدونستم حامله ای هیچی نگفتم.

دیگه از وقتی که مادربزرگه فهمید باردارم حس حسادتش گل گرد و هر وقت منو میدید میگفت انگار منم  ویار شروع شده .

خلاصه وقتی میرفتم خونشون حسابی ازم کار میکشد وهی میپرسید دکتر میری نمیگه بچه سقط میشه یانه؟

نمیدونم همه این رسم را دارند که وقتی عروس حامله میشه اذیت وآزار را به بالاترین درجه برسانند یا خیر؟

دیگه ویارم شروع شد حتی با دیدن گربه حالم بهم میخورد.

کمتر خونه مادربزرگه میرفتم امـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا اونا دیگه زنگ میزدن مهمون برامون دعوت میکردن ویا بدون اطلاع برای نهار یا شام میومدن

مادر بزرگه وپدربزرگه خیلی دیگه منو مسخره واذیت میکردند

همش سوالی که ازمون میپرسیدند این بود که بچه مشکل دار هست یا نه ؟  

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)