بارداری
امتحان های ترم آخر لیسانسم بود .به قول بابات داشتم خر میزدم .اون روزا که دانشگاه میرفتم خیلی بیحال میشدم. بر عکس گذشته که تازه بعد از امتحان ها مشغول اذیت کردن دوستام میشدم،اون موقع دوست داشتم زودتر برسم خونه.
هرروز حالم بدتر میشد تا اینکه یکی از دوستام گفت نکنه بارداری؟
خلاصه رفتم آزمایش دادم و نتیجه هم منفی بود . خیلی حال بدی داشتم .
ماه رمضان شد و دیدم بر عکس سال های پیش چرا روزه وقتی میگیرم اذیت میشم .دوباره دکتر رفتم وبرام آزمایش نوشت .در کمال خوشحال دیدم بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه مثبته.
وای که اون روز چقدر خدارو به خاطر این هدیه الهی شکر کردیم .
از همون روز به دلم بود که نی نیم پسره.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی